کمی درباره اضطراب فراگیر (GAD) بیشتر بدانیم.
اضطراب فراگیر (GAD) :
منظور از اصطلاح “حالت اضطرابی” عبارت است از اضطراب فراگیر (یا منتشری) که محدود به موقعیت های خارجی خاصی نباشد و در آن، رفتار اجتنابی پایدار و گسترده ای که مشخصه هراسهاست، مشاهده نشود.
افراد مضطرب غالبا افکار و تصوراتی را گزارش می کنند که نشانگر احساس خطر زیاد در شرایط موجود آنهاست و به نظر می رسد که اضطراب آنها پاسخی قابل درک در برابر این نوع دریافتهای مخدوش باشد. این نظر، به پیدایش درمانهای شناختی – رفتاری انجامیده است. در این درمانها به مراجع کمک می شود که بتواند ارزیابیهای غیرواقع نگرانه خطر و رفتارهای تداوم بخش این ارزیابیها را شناسایی، بررسی و دگرگون کند.
انواع حالتهای اضطرابی:
پژوهشهای اخیر نشان می دهند که می توان دو نوع مختلف در حالتهای اضطرابی تشخیص داد.
در نوع اول، مساله مسلط، حملات راجعه آسیمگی را می توان نام برد. این حملات ممکن است غیر منتظره باشند و تقریبا در هر موقعیتی اتفاق بیفتند. حمله آسیمگی عبارت است از احساس شدید وحشت و یا مرگ قریب الوقوعی که به طور ناگهانی شروع می شود و با دامنه وسیعی از ناراحتی های جسمی همراه است. این ناراحتیها عبارتند از: تنگی نفس، تپش قلب، سینه درد، احساس خفگی، سرگیجه، احساس خارش در دست و پا، احساس داغی و سرما، عرق کردن، احساس ضعف(غش)، لرزش و احساس واقعی نبودن. ماهیت غیر منتظره و شدید این احساس ها غالبان بیماران را به این فکر می کشاند که در معرض یک فاجعه جسمی و یا روانی از قبیل غش کردن، حمله قلبی، از دست دادن کنترل، و یا دیوانه شدن قرار گرفته اند. پاره ای از این بیماران در مواقعی که دچار حملات آسیمگی نیستند کاملا آرام هستند، اما اکثر آنها در فاصله بین حملات نیز تا حدی مضطربند. علت این اضطراب، اغلب به پیش بینی این حملات، مربوط می شود.
در نوع دوم حالت اضطرابی، مساله مسلط، اضطراب و تشویش غیرواقع نگرانه و یا شدیدی است که به شرایط مختلف زندگی، مربوط می شود و نه به انتظار حملات آسیمگی. در این نوع اضطراب، دامنه وسیعی از نشانه های جسمی ممکن است مشاهده شود. این نشانه ها عبارتند از: تنش عضلانی، حرکتهای غیرارادی و تکان، بی قراری، خستگی پذیری سریع، نفس نفس زدن، تپش قلب، تعریق، خشکی دهان، سرگیجه، حالت تهوع، اسهال، احساس گرگرفتگی یا سرما، تکرر ادرار، اشکال در بلعیدن، احساس ناشکیبایی، اشکال در تمرکز، بی خوابی و تحریک پذیری. افکار مربوط به این شکل از اضطراب کاملا متنوعند، اما جملگی بر حول محور موضوعهایی مانند عدم توانایی در مقابله، انتظار ارزیابی منفی از جانب دیگران، ترس از انجام کارها و شکایتهای مبهم جسمی دور می زنند.
باید خاطر نشان شود که قسمت اعظم بیماران، هر دونوع اضطراب را تجربه می کنند.
مدلهای شناختی حالتهای اضطرابی
انگاره اصلی در مدلهای شناختی اختلالهای هیجانی، این انگاره است که آنچه مسئول ایجاد هیجانهای منفی از قبیل اضطراب و خشم و یا غمگینی است، خود رویدادها نیستند بلکه انتظار و تفسیر افراد از آن رویدادهاست. تفسیرهایی که در افسردگی مهم تلقی می شوند، به از دست دادن ارتباط، منزلت و یا اثرمندی مربوط می شوند. در اضطراب، تفسیر و یا دریافتهای شناختی مهم، به خطر فیزیکی و یا روانی-اجتماعی، ارتباط می یابند. در زندگی روزمره، موقعیت های فراوانی وجود دارند که به طور عینی خطرناکند. در این موقعیتها ادراک افراد غالبا ارزیابیهایی واقع نگرانه از تهدید را تشکیل می دهند. اما در حالتهای اضطرابی، افراد مرتبا خطر متعلق به موقعیتی خاص را بیش از آنچه واقعا وجود دارد، برآورد می کنند. اینگونه بیش برآوردها به طور خودکار و به طور غیر ارادی “برنامه اضطراب” را فعال می سازند. منظور از “برنامه اضطراب” مجموعه ای از پاسخها هستند که از راه تکامل زیست شناختی به ما رسیده اند. این پاسخها در اصل برای محافظت ما از آسیبهای مربوط به محیط ابتدایی، طراحی شده اند و انواع زیر را در بر می گیرند:
۱) ایجاد تغییر در برانگیختگی خودمختار به منظور آمادگی برای گریز، ستیز و ضعف.
۲) بازداری در رفتار جاری
۳) پیگردی انتخابی محیط برای شناسایی منشا احتمالی خطر.
در محیط ابتدایی که بسیاری از خطرها جسمی بوده و زندگی را در معرض تهدید قرار می دادند (مانند تهدید از جانب یک حیوان)، برنامه اضطراب در محافظت مردم از خویشتن و یا در فرار از موقعیت های خطرناک، نقش ارزشمندی ایفا می کرد. در زندگی امروزه نیز اضطراب می تواند نقشی مفید در بسیاری از موقعیتهایی که خطری واقعی در بردارند، ایفا کند ( مانند موقعی که خود را در معرض ماشینی که با سرعت حرکت می کند، دور نگه می داریم).
اما موقعی که ترس از یک سوء ادراک بر می خیزد، پاسخهایی که بوسیله برنامه اضطرابی فعال می شوند، تناسبی با موقعیت ندارند. این پاسخها بجای اینکه نقش مفیدی را بر عهده بگیرند، اغلب به عنوان خاستگاههای دیگری از ترس، تعبیر می شوند و این خود، به یک دور باطلی می انجامد که گرایش به تداوم و تشدید واکنش اضطراب دارد. به طور مثال میتوان سرخ شدن را به عنوان نشانه ای از این که کسی افتضاحی بار آورده است، در نظر گرفت. اما این سرخ شدن، خود، خجلت زدگی و سرخ شدن بیشتر را بدنبال می آورد. و یا لرزش دست، ممکن است به عنوان نشانه شروع از دست دادن کنترل، تلقی شود و خود به اضطراب و لرزش بیشتری منجر گردد. و یا تپش قلب، ممکن است به عنوان نشانه ای از آغاز حمله قلبی تلقی شود و اضطراب و نشانه های قلبی بیشتری را موجب گردد. به علت وجود این ارتباط متقابل بین خطر احساس شده و نشانه های اضطراب، قسمت مهم رفتار درمانی شناختی، به ترسهای مربوط به نشانه های جسمی، رفتاری و شناختی اضطراب، اختصاص پیدا می کند.
سطوح شناخت
در مدلهای شناختی اختلالهای هیجانی، دو سطح مختلف در تفکر اختلال یافته، قابل تشخیص است: ۱) افکار خودآیند منفی که عبارتند از افکار یا تصاویر ذهنی که هنگام مضطرب شدن فرد در موقعیت خاصی خود را نشان می دهند. مثلا کسی که نگران ارزیابی اجتماعی است ممکن است هنگام صحبت در میان گروهی از آشنایان، این فکر خودآیند منفی را پیدا کند که “از نظر آنها من خسته کننده هستم”.
۲) فرضها و قواعد ناکارآمد که عبارتند از باورهای کلی که افراد درباره خود و جهان دارند. گفته می شود که این اعتقادها فرد را آماده می سازند که موقعیتهای خاصی را به روالی بیش از حد منفی و ناکارآمد، تعبیر کنند.
وقتی اضطراب فراگیر در فردی شکل گرفت، تغییرات حاصل در توجه و رفتار، به تداوم مساله، کمک می کنند. بیماران در موقعیتهایی که تهدید کننده ادراک می شوند، به طور انتخابی به جنبه هایی از موقعیت که به نظر آنها دلالت بر خطر دارند، توجه می کنند.
با مرکز روانشناسی بینش کرج همراه شوید
????????????
۰۲۶۳۴۴۱۷۵۶۷
۰۹۰۳۶۴۱۱۲۲۵
روانشناس خوب در کرج
مشاور خوب در کرج